English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3188 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
conduct U انتقال دادن رهبری کردن
conducted U انتقال دادن رهبری کردن
conducting U انتقال دادن رهبری کردن
conducts U انتقال دادن رهبری کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
transfer U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfers U انتقال دادن نقل کردن انتقال
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
remise U انتقال دادن گذشت کردن
assigning U انتقال دادن وواگذار کردن
assigns U انتقال دادن وواگذار کردن
assigned U انتقال دادن وواگذار کردن
assign U انتقال دادن وواگذار کردن
propagates U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagated U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagating U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagate U منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
removing U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove U بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
leads U رهبری کردن
conduce U رهبری کردن
lead U رهبری کردن
administers U رهبری کردن
shapherd U رهبری کردن
administering U رهبری کردن
administered U رهبری کردن
administer U رهبری کردن
directed U رهبری کردن
direct U رهبری کردن
directs U رهبری کردن
leads U رهبری کردن راهنمایی
lead U رهبری کردن راهنمایی
coached U رهبری عملیات ورزشی را کردن
coaches U رهبری عملیات ورزشی را کردن
coach U رهبری عملیات ورزشی را کردن
head U ریاست داشتن بر رهبری کردن
spearhead U هر چیز نوک تیز رهبری کردن
spearheading U هر چیز نوک تیز رهبری کردن
spearheaded U هر چیز نوک تیز رهبری کردن
spearheads U هر چیز نوک تیز رهبری کردن
detach U انتقال دادن
evocate U انتقال دادن
carry over U انتقال دادن
deliveries U انتقال دادن
alienates U انتقال دادن
transports U انتقال دادن
carried U انتقال دادن
alienating U انتقال دادن
transporting U انتقال دادن
carrying U انتقال دادن
to carry over U انتقال دادن
carries U انتقال دادن
delivery U انتقال دادن
demise U انتقال دادن
alienate U انتقال دادن
detaching U انتقال دادن
detaches U انتقال دادن
carry U انتقال دادن
transfer U انتقال دادن
shifts U انتقال دادن
transport U انتقال دادن
transfers U انتقال دادن
gears U انتقال دادن
geared U انتقال دادن
gear U انتقال دادن
transferring U انتقال دادن
shift U انتقال دادن
transported U انتقال دادن
shifted U انتقال دادن
shifting U انتقال دادن
tables U به جدولی انتقال دادن
table U به جدولی انتقال دادن
moves U تغییردادن انتقال دادن
shuttled U نقل و انتقال دادن
redeploys U نقل و انتقال دادن
redeploying U نقل و انتقال دادن
redeployed U نقل و انتقال دادن
moved U تغییردادن انتقال دادن
redeploy U نقل و انتقال دادن
move U تغییردادن انتقال دادن
shuttle U نقل و انتقال دادن
tabled U به جدولی انتقال دادن
shuttles U نقل و انتقال دادن
tabling U به جدولی انتقال دادن
shifts U انتقال تیر دادن
shift fire U انتقال دادن اتش
shift fire U انتقال اتش دادن
switch fire U انتقال تیر دادن
demise U انتقال دادن مال
shift U انتقال تیر دادن
shifted U انتقال تیر دادن
assignment U ماموریت دادن انتقال افهار
make over U انتقال دادن دوباره ساختن
assignments U ماموریت دادن انتقال افهار
carry over U انتقال به صفحه بعد دادن
rub off <idiom> U به شخص دیگری انتقال دادن
demise U انتقال دادن مال با وصیت
to make over U انتقال دادن دوباره ساختن
pilots U رهبری کردن خلبانی کردن
conducted U رفتار کردن رهبری کردن
pilot U رهبری کردن خلبانی کردن
piloted U رهبری کردن خلبانی کردن
leadoff U عزیمت کردن رهبری کردن
conduct U رفتار کردن رهبری کردن
conducts U رفتار کردن رهبری کردن
head U رهبری کردن مقاومت کردن
conducting U رفتار کردن رهبری کردن
negotiating U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiate U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiated U وارد معامله شدن انتقال دادن
contango U از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
negotiates U وارد معامله شدن انتقال دادن
trasship U بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
delivery U نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
deliveries U نقل و انتقال دادن پرتاب مهمات یا بار
acculturate نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
indeterminate change of station U انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer U انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
forward tell U انتقال دادن اطلاعات به ردههای بالاتر گزارش به مقام بالاتر
baseband transmission U روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
aimed U رهبری
direction U رهبری
leads U رهبری
aims U رهبری
aim U رهبری
conduction U رهبری
leadoff U رهبری
steer U رهبری
headships U رهبری
steered U رهبری
pacemaking U رهبری
lead U رهبری
leadership U رهبری
steers U رهبری
headship U رهبری
transfer processing U امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
upload U انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
steering committee U کمیته رهبری
direction U هدایت رهبری
lead U : راهنمایی رهبری
precentorship U رهبری سرایندگان
leads U : راهنمایی رهبری
guidance U راهنما رهبری
tactics U رهبری ماهرانه
apostolate U رسالت رهبری
price leadership U رهبری قیمت
democratic leadership U رهبری دموکراتیک
democratic leadership U رهبری مردمی
xmodem U یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signaled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signal U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signalled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer ladle U کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer rate U نسبت انتقال سرعت انتقال
shifts U انتقال جابجا کردن
shifted U انتقال جابجا کردن
shift U انتقال جابجا کردن
transfers U واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfer U واگذار کردن نقل کردن انتقال
transferring U واگذار کردن نقل کردن انتقال
migrate U سیر کردن انتقال یافتن
migrates U سیر کردن انتقال یافتن
migrating U سیر کردن انتقال یافتن
migrated U سیر کردن انتقال یافتن
lithiation transmetalation U انتقال فلز با لیتیم دار کردن
disciplines U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining U نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
quarterbacks U بازیگری که توپ را میگیرد وبازی را رهبری میکند
quarterback U بازیگری که توپ را میگیرد وبازی را رهبری میکند
point four U رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
negative acknowledgement U کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
conveys U انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveyed U انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
convey U انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveying U انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
IrDA U روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
carring over U تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
monetary school U مکتب اقتصادی تحت رهبری میلتون فریدمن که معتقد به کارائی بیشترسیاست پولی نسبت به سیاست مالی در اقتصاد است
farmgate type operations U رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
card U کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
cards U کارت پلاستیکی نازک با وسیله حافظه و ریز پردازنده که در آن قرار گرفته است که برای انتقال الکترونیکی یا مشخص کردن کاربر انجام میشود
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
undirected U رهبری نشده راهنمایی نشده
designs U پروژه دادن طرح دادن طرح کردن برنامه
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1Arousing
1pedal pamping
1construed
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com